غرور سرد نگاهت

 

غرور سرد نگاهت، به ما اجازه نداد

ندید غرق نیازم؟ چرا اجازه نداد؟

 

"هنوز، عشق تو عنوان سرمقاله ی ماست"

نخواستی که بخوانی،جفا اجازه نداد

 

به دست باد سپردی مرا چه ساده و باز

برای از تو گذشتن، وفا اجازه نداد

 

غریق و مست، دل از شطّ چشم آبی تو

بریدم و نبریدم، قضا اجازه نداد

 

گذشته از سرم آب، آه، مرگ من حتمی ست

که عشق توطئه گر، بر بقا اجازه نداد

 

تو آزموده ای اِی مَه، جهان بعد مرا

نیامدی که بتابی، خطا اجازه نداد

 

و آمدی که بپاشی ز هم، جهان مرا

تو آمدی که بپاشی، خدا اجازه نداد