می خواهمت چنان که شب تیره ماه را
یا آنچنان که کفتر غم، عمق چاه را
هر جا شعاع دید تو باشد، بهشت ماست
آه ای طبیب، نسخه کن آخر نگاه را
آزادتر از این نکنی زلف را که باز
در بند می کنی دل مشروطه خواه را
آخر بگو کجای دلت گم شدم؟ کجا؟
هر بار دیده ام تهِ این کوره راه را
اما هنوز هم که هنوز است، قلب من
می خواهدت، چنان که شب تیره ماه را