قهوه ی تلخ چشمانش

 

 

ای در خیال هر شب من،بی خیال من!

رویای دوردست، ولی بی زوال من..

 

شب مانده است در من و حرفی نمیزنی

چیزی بگو، بتاب به جانم هلال من..

 

رو کن شبی به قهوه ی چشمم،ببین مرا

در جای جای بی کسی تلخِ فال من..

 

ای باغبان عشق،نگاهی به باغ کن

آخر ندیده ای چه خمیده نهال من..

 

با آن دو چشمِ سبز، به این ساق زرد باز

جانی ببخش،نور نگاهت حلال من..

 

آیا هنوز هم؟... نه، خدایا نیفتد آاااه

هرگز نگاه عشق به این روز و حال من..