قامت خمیده ی دل

 

 

هرچه با چشم تو،چشمم آشنا شد بیشتر

قامت دل زیر بار عشق، تا شد بیشتر..

 

زل زدم در آبی چشمت،که پیداتر شوم

گم شدم یک آن و من از من جدا شد بیشتر..

 

ای شرار زیر خاکستر، نسیم قهر تو

می وزد بر جان و وه!!آتش به پا شد بیشتر..

 

متّهم بودم به عشق و حبس در آغوش تو

کنج زندان تنت،روحم رها شد بیشتر..

 

ای نگاهت علّت شادیّ این قلب غمین

 هیچ میدانی که غمهایم چرا شد بیشتر؟

 

آاااه جان کندم فراموشت کنم اما دلم

با مرور خاطراتت مبتلا شد بیشتر...