دل آیینه

 

 

هوای سرد زمستان،به سرو، کاری نیست!

اگرنه از غم بی رحم ات انتظاری نیست..

 

"تو از زمان تولد، درون من بودی"

اگرچه در تن پاییزها، بهاری نیست..

 

چه ساده رد شدی از من،چه سخت دلگیرم

و باز، در دل آیینه ها، غباری نیست..

 

بگیر دست دلم را که بی تو می میرد

غریق مست دو چشم تو را،کناری نیست..

 

دوباره تیغ نگاهت، دوباره ساقه ی من

گل شکسته نیازش به هیچ خاری نیست..

 

نپرس از من آواره، از خودت چه خبر؟

خبر به جز دل تنگ و خراب،آری نیست...