حضرت مهتاب

 

با توام تضمین اشعارم، دادمت هرشب قسم برگرد!

ای نگاهت سوژه ی نابم، بی تو میمیرد قلم برگرد!

 

با تو از احساس لبریزم،بی تو امّا ساکتم،سردم

کاش با من هم قدم باشی،تا تهِ شب هم قدم برگرد!

 

باز دیشب خواب می دیدم،دست گرمت را گرفتم وای..

غیر از این چیزی نمیخواهم،غیر دستانت صنم،برگرد!

 

با غزل ها نسبتی داری؟یا خیالت شاعرم کرده؟

شعر جاری می شود در من،با خیالی در عدم! برگرد!

 

با توام ها! حضرت مهتاب،امشب از شبهای دلتنگی ست

مرد باش امشب بزن در من،یک شب زیبا رقم برگرد..