دوباره کوچه ی شب را قدم زدم تنها..
ندیدی ام..؟ نشنیدی صدای قلبم را..؟
چهار فصل دلم بی تو زرد و پاییز است
بیا بهار، بیا سبز کن دوباره مرا...
ببین دوباره مرا با دو چشم روشنت عشق،
که تا به دستِ نگاهت شوم ز نو اِحیا...
بخند، خنده ات آغاز نوبهاران است
به نوش خند تو شاید بمیرد این یلدا..
کنار پنجره ام، بی قرار و شب زده باز،
به شوق دیدنت ای ماهِ کاملِ زیبا..
و در هوای تو، در ازدحامِ سردِ سکوت،
تمام کوچه ی شب را قدم زدم تنها...
سما امینی