زخمی

 

 

اگر ویرانم اما، عشق را آباد می دیدم..

کمی دیوانگی را با تو، بی ایراد می دیدم..

 

نگاهت سرد بود اما دلت گرمای خوبی داشت

تو را ای دوست، جمع نابی از اضداد می دیدم..

 

تو که رفتی کشیدم حسرتت را، نخ به نخ هرشب

خودم را عبرت آیینه ها، معتاد می دیدم..

 

زن ام؟ نه! مرد تنهای شبم بی تو، پر از قصّه

که را بر مُهرِ خاموش لبم، فریاد می دیدم؟...

 

نه..شاید سایه ی هیچم، نمیدانم که هستم یا..

اگر تلخم، اگر شیرین، تو را فرهاد می دیدم..

 

جوابِ رفتنت با قلب غمگینم! که مرگش را،

همان روزی که از چشم تو می افتاد، می دیدم...

 

گذشتی از من و زخمم زدی، خیرت قبول اما

شدم زخمیِّ عشقی که در آن امداد می دیدم..