آفتاب نیمه ی آبان

 

 

این قلب غمگین،از شبِ باران چه می خواهد..؟

از تو که هم سختیّ و هم آسان، چه می خواهد..؟

 

خاتونِ زیبایی که خود لبریزِ احساس است،

از عشق، این یاغی ترین طوفان، چه می خواهد..؟

 

"صد سال تنهایی" گذشت و آمدی، این عشق

جز اتفاقی خوب در پایان، چه می خواهد..؟

 

در امتداد صد خزان، یک بار پرسیدی؛

این غنچه ی پژمرده در گلدان، چه می خواهد..؟

 

از جستجو در مهرِ چشمانت، نگاهِ من ؛

ای آفتابِ نیمه ی آبان! چه می خواهد..؟

 

بی معرفت..هر روز مُردم بی تو و حالا..

عشق تو از من، این منِ بی جان، چه می خواهد؟..

 

اصلا بکُش راحت کن این دل مرده را اما..

قبلش بپرس از من: دلت الآن چه می خواهد..؟