سوژه‌ی قصیده

 

 

سلام سوژه ی صدها قصیده، در چه هوایی؟

دلم گرفته نباید غزل غزل بسرایی؟...

 

شبیه ابر بهارم، مدام در تبِ بارش

نخواستی که تو هم پا به پای عشق، بیایی...

 

 درست مثل نسیمی، ز من عبور کن امشب

بس است هرچه دویدم، رسیده وقت رهایی..

 

نشد، نشد نفَس ام بندِ خنده هات نباشد..

نشد برات نَمیرم، تویی که قاتل مایی!..

 

همیشه حضرت مهتاب، وامدارِ تو هستم

مقامِ "ماتَ منَ العشق" را، تو مثل خدایی!..

 

به یاد خاطره هایم، که زود می رود از یاد

میان باغ دلت گل بکار، فصلِ جدایی..

 

دلت گرفته تو هم خوبِ من، در این دم آخر؟

دلم گرفته نباید غزل غزل بسرایی؟...