هربار در تنهایی ام، ای دوست
شعری برایت خوانده ام، از عشق..
پس لرزه های رفتنت کم نیست،
ویران و زخمی مانده ام، از عشق..
ای عشق، با قلبم مکن بازی
حالا که دل را در به در کردم..
من روزهای سختِ بی او را
با قیمتِ جان، پشتِ سر کردم..
ای ابرِ پر باران، ببین بی تو
دشتِ شقایق، سخت پژمرده..
سودی ندارد جزر و مدّ ای ماه
دیگر دل دریای تو، مُرده
ای زندگی، دیگر برو از یاد
ای مرگ، امشب همنشینم باش
بنشین و تنها شاهد این عشق،
این دردهای آخرینم باش...
.
.
.
از مردنم غمگین نخواهی شد،
تنها، شبی چشمت نخواهد خفت..
با واژه های تازه، بعد از من،
صدها غزل از عشق، خواهی گفت...