نارفیق

 

 

 

 

آخرش کار خودت رو کردی و..

منو از جمعِ "من و تو" خط زدی

عزیزِ تمومِ لحظه های من

توی نارفیقی هم زبونزدی..

 

چیکارت کرده بودم که بی خبر،

یه تنه به جاده های شب زدی؟

توی یه شبِ بهاریِ قشنگ

به من و عشق و خدا، رکب زدی؟!

 

پای کی در میونه که اینجوری

از من و خاطره هامون رد شدی؟

بی صدا رفتنو کی یادت داده؟

دیگه نامردی رو خوب بلد شدی..

 

دوباره بیا سر میز قمار

دوتایی بازی کنیم با زندگیم

دستمو بخون و مثل همیشه

توو دلت بخند به حجمِ سادگیم..

 

میدونستم توو هوای رفتنی

میدونستم ندارم دیگه تورو

رفتنی باید بره، فقط یه چیز

عزیزم، سما رو بشناس و برو

 

مثل یه پرنده ی بی بال و پر

نرسیدم گُلِ من، به گَردِ تو...

پلکتو بستی و آسمون گرفت

جون دادم پشتِ نگاهِ سردِ تو...

 

از شبی که رفتی بی خدافظی

یه زنِ تنها شدم، بی تکیه گاه

حتی نیستی که ببینی بعد تو

روزامم مثل شبام شده سیاه

 

نه..، دیگه بین من و تو حرفی نیست

هیچی! جز سکوت و زخم و سردی و ..

میدونم خیالی نیس برات گلم

آخرش کار خودت رو کردی و ...