معرفی شخصیت؛ جسیکا لارنس - به قلم فهیمه امینی

 

 

دو ایستگاه بیشتر تا لیورپول نمانده بود. نمی توانست اجازه دهد حادثه واژگونی قطار مانع از به موقع رسیدنش به لیورپول شود. به امتداد ریل قطار که در دل دشت پوشیده از برف برجسته شده بود نگاهی انداخت و به یاد ایستگاه روستایی افتاد. باید سریعتر خودش را به آنجا میرساند و وسیله ای برای رفتن به لیورپول پیدا میکرد. کیفش را برداشت و لابه لای اسباب و اثاثیه در هم شکسته مسافران، پالتویش را که داشت زیر برفها گم میشد پیدا کرد. آنرا بیرون کشید. پالتو نیمه پاره و گلی شده بود و دیگر شباهتی به آن پالتوی سفید و بلند مخملی، که سالها پیش بیمارانش به او هدیه داده بودند، نداشت. آنرا پوشید و به راه افتاد.

هرگاه میخواست در همایشها و کنفرانسهای مهم شرکت کند، یکی از هدایای بیمارانش را همراه خود میبرد. زیرا اعتقاد داشت آن هدایا به او انرژی میدهند و باعث موفقیتش میشوند. ”جسیکا لارنسروانشناس معروف شهر بریستول در بیست و چند سال گذشته تمام تلاشش را کرده بود تا نگرش جامعه پزشکی و بخصوص روانپزشکان را نسبت به بیماران روانی تغییر دهد. از همان سالهای ابتدایی خدمتش در بخش روانپزشکی بیمارستان شهر بریستول کوشیده بود تا روشهای متفاوتی را برای برقراری ارتباط با بیماران و بهبودی آنان بکار گیرد. او برای بیمارانش ساعت ورزش در نظر گرفته بود. با آنها مدیتیشین میکرد و به آنها اجازه میداد تا در آشپزخانه بیمارستان کار کنند و دستمزد بگیرند. گاهی از گروههای نمایشی دعوت میکرد تا در آمفی تئاتر بیمارستان برای بیماران نمایشهای کمدی اجرا کنند. روانشناس جوان اعتقاد داشتروان انسانها باید ترمیم شود نه تبعید”. ایده ها و اقدامات چالش برانگیز او باعث شده بودتا پس از مدت کوتاهی نامش بر سر زبانها بیفتد و بخش روانپزشکی مورد توجه قرار بگیرد. دکتر پایک (رئیس بخش روانپزشکی) از مخالفان سرسخت جسیکا بود. او معتقد بود وظیفه بیمارستان تنها دارو درمانی است و اقدامات جانبی دیگر باعث ایجاد هزینه های اضافی برای بیمارستان و خانواده های بیماران خواهد شد. از طرفی دیگر نقش اینگونه اقدامات را در بهبودی بیماران بسیار ناچیز و زمانبر میدانست.

اما یکسال بیشتر از زمان آغاز کار جسیکا در بیمارستان نگذشته بود که دکتر پایک متوجه افزایش همکاری بیماران روانی با پزشکان و پرستاران بخش شد. آنها راحتتر از قبل دارو میخوردند و به بهداشت فردیشان اهمیت میدادند. خانواده های آنان نیز رضایتمندی بیشتری از وضعیت درمانی بیماران داشتند و ساعات ملاقات خانواده ها با بیماران بیشتر شده بود. این تغییرات باعث شده بود تا دکتر پایک نیز دست از سرسختی بردارد و با جسیکا بیشتر همکاری کند. حالا دیگر جسیکا نه تنها اختیارات بیشتری در انجام برنامه هایش داشت، بلکه ایده ها و اقدامات او از طرف دکتر پایک مورد حمایت نیز قرار میگرفت. کم کم بیمارستان بریستول پذیرای مدد جویان روحی-روانی بیشتری حتی از شهرهای اطراف شد. بطوریکه بعد از گذشت پنج سال دکتر پایک توانست اجازه تاسیس یک کلینیک روانپزشکی وابسته به بیمارستان در منطقه ای خوش آب و هوا که جسیکا پیشنهاد داده بود را از رئیس بیمارستان بگیرد. آنها بیماران را به کلینیک جدید منتقل کردند و به استخدام نیروهای بیشتری پرداختند. بیماران در کلینیک از رفاه بیشتری برخوردار بودند. درآمد حاصل از کار در کلینیک زمینه را برای جسیکا فراهم کرد تا بتواند تحصیلاتش را در رشته روانشناسی ادامه دهد و بعنوان یک روانشناس ارشد در دانشگاه بریستول به تدریس روشهای درمانی خود بپردازد. او همزمان با چند خیریه بزرگ و شرکت دارویی قرارداد بسته بود تا بتواند رفاه بیماران را در سطح مطلوبی نگه دارد. در سه سال اخیر نیز به فکر تاسیس یک هتل بیمارستان روانی در شهر بریستول افتاده بود و در مورد آن بارها با انجمن روانپزشکان بریتانیا نامه نگاری کرده بود. او قصد داشت با کمک دکتر پایک در محل کلینیک، اولین هتل بیمارستان روانی مجهز به زمین والیبال، استخر شنا، فضای سبز و دیگر امکانات رفاهی را برای تعداد بیشتری از این بیماران احداث کند. تا اینکه بعد از آنهمه تلاش، هفته گذشته در نامه ای که از انجمن روانپزشکان انگلیس به دفتر دکتر پایک رسیده بود  از او یا نماینده رسمی او خواسته شده بود تا در همایش بزرگ روانپزشکان شهر لیورپول شرکت نمایند و دفاعیات خود را ارائه دهند. این بزرگترین دست آورد برای جسیکای چهل و سه ساله محسوب میشد. هر چند امتیاز تاسیس هتل بیمارستان را به دکتر پایک خواهند داد، اما جسیکا مانند گذشته میتواند بعنوان معاون او با اختیاراتی که دکتر به او میدهد و با امکانات بیشتری به تعداد زیادی از مددجویان روانی خدمات رسانی کند. جسیکا برنامه های زیادی برای آینده داشت که فکر کردن به آنها عجله و شوقش را برای رسیدن به آن همایش بزرگ چند برابر میکرد.