مدتی طول کشید تا متوجه شد آن چه را که به جای سقف در بالای سرش می بیند، در ورودی کوپه است. توانش را جمع کرد و شانه های کوفته اش را کمی بالا کشید. سرش را به اطراف چرخاند و خود و هم کوپه ای هایش را در میان چمدان های سرو ته شده یافت. نه می خواست و نه می توانست خود را فردا صبح در جایی از جهان غیر از دفتر شهردار بندر لیورپول تصور کند. اما حقیقت انگار چیز دیگری بود. قطار ساعت دوازده ظهر بریستول به لیورپول در نزدیکی ایستگاه یکی مانده به آخر از ریل خارج شده و واژگون شده بود. این چند ماه آخر پس از بردن مناقصه ی پروژه ی احداث چند پل بزرگ در شهر بندری لیورپول به حدی خیالبافی کرده بود که آینده را هیچ جور دیگری نمی توانست تصور کند.. تجربه ی موفق همکاری در چند پروژه ی پل سازی در بندر بریستول چنان شهرتی برای "دنیل هانسون" به همراه آورده بود که توانست به راحتی رقبای قدرتمندش را از میدان به در کند و شهردار و مقامات شهر لیورپول را قانع کند که تیم مهندسی او بهترین گزینه برای احداث مجموعه ی اسکله و پل های بندر لیورپول است.