صفحه اصلی

​طبیعت قماربازیست که مست از پای بساط بهار بلند می‌شود و جیبش را از دخل تابستان پر می‌کند.
پاتوقش قمارخانه‌ی زمستان است.. کهنه حریفش با پالتویی رنگ‌ و رو‌رفته انگار سالهاست آنجا پشت
میز نشسته.. طبیعتِ حریص به بهای همه چیز طلسم پاییز را می‌خواهد.. نشانی همه‌ی شاعران را،
غنیمتِ جدال جان و تنهایی را.. پاییز اما اهل عجله نیست، آرام و آهسته  برگ می‌اندازد.. شب به نیمه
نرسیده طبیعت دار ‌و ‌‌ندارش را خواهد باخت.. صدای آوازه خوانِ دوره گرد پاییز را از پشت میز بلند
می‌کند.. یقه‌ی پالتویش را بالا می‌کشد و بیرون می‌زند.. سنگفرش خیابان با تن‌پوشی از برگهای خشکیده،
آسمان پر گلایه، نیمکت چوبی انتهای پارک.. پاییز آمده که بماند.. از فکر اینکه چقدر حرف دارد دل آدم
می‌گیرد.. حس می‌کنم از تمام زندگی فقط پاییز‌هایش را زیسته‌ام، فقط پاییز‌هایش را..

فهرست

پاییزِ پُر پَرسه